با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+اين دخترا واسه چي اينقدر حساس شدن ؟
زنگ زدم به ساناز تا اسم سارا رو شنيد قطع کرد ؛
همش به خاطر اين نيلوفره که حواس واسه آدم نميذاره ،
گير داده ميگه لاله کيه ؟ گفتم منظـورت لادنه ؟ اونم قهر کرد …
اصن ولشون کن بابا … :D
بذار يه زنگ بزنم به شادي چون فقط اون و مهسا و نسترن و سميرا و شيما منو درک ميکنن !
کمبود ما آقا پسرا خواب را برايشان سخت کرده ما حي مي گيم غصه نخوريد ما تا چهار تا عقدي چهل تل سيقه آزاديم ولي بازم گريه مي کنند شوهر مي خواهيم - كيوان گيتي نژاد و
ما دلمون از بي مردي که يک مرد و بايم پسر دارن درد يک جهان را بدوش مي کشند اون ابوالفضل مهدي سيد الشريف حاج سيد علاي حسيني خامنه اي که هستئيم به فدايش است و ديگري عشقش اين است که گمنام در سر خاک ثارالله چشمه دل را بشکند شرمنئپده آقام رو پي وظيفه اش پير کرديد من کشتيد برادرم را خون به جگر کرديد حالا در مورد درد دل دختر پسراتون مي گيد يک ذره حيا مشکل گشاستئ - كيوان گيتي نژاد و
هر چه بارش بيش سرش در خويش و هر چه بامت بيشتر برفت لاحرا بيشتر حالا تو حقت اين خانه نباشد ولي سکني گزيني کسي نيست جز خودت براي پاروي برفي که فکرش هم شايد در آن لحظه لذت نمي بردي راحتي را دادي تا جهلي با ظاهري زيبا ربايي افسوس که در جهل جز جهل چيزي لايقتر از حخويش که جز عي از جهلي نيابي - كيوان گيتي نژاد و
درد دلت درد دل يک جهان ولايت محوريست که جنم در ولايت مي جويد همي غصه نخور در غصه ات شريک بسيار داري اخي - كيوان گيتي نژاد و
+بزرگترين عدد اول
دکتر Nowak آلماني توسط کامپيوتر شخصي خود که پنتيوم 4 با قابليت 2.4GH ميباشد ،بزرگترين عدد اول را کشف کرد . اين عدد از فرمول اعداد اول مرسن بدست آمده که طبق فرمول مرسن n=25964951 ميباشد.
يعني براي بدست آوردن عدد اول مزبور 2 را بتوان n ميرسانيم و از آن يک واحد کم ميکنيم!!!
+مـشکل مـا در فهـم زنـدگي است ، لذت بردن را يـادمـان نـدادنـدشايد...
هميشه در انتظار به پايان رسيدن روزهايي هستيم که زندگيمان را تشکيل ميدهند
مدرسه ، دانشگاه ، کار و ...
و زماني که به پايان ميرسيم حسرت گذشته را ميخوريم
و هميشه آرزويمان به پايان رسيدن بهترين روزهاي زندگيمان است
تا يافتن عشق حقيقي چقدر راه است بايد کوپدامين کاروانسرا جلوسي کنيم پاياني در ته اين جولانگاه اگر هست مشهوداتش که هست ولي خودش چرا بر ما رخ نشان نداده و خيال تابيدن در ذهن نکاوانده است من براي همين است که خداي عشقش مي خوانم شما بيشتر برجهلش افزايي فهمم را بيشتر مي نمايي پس بگو که برجهلم در اين بيع فزوني يابم تا شايد روزي دليلي شود براي ديدنش - كيوان گيتي نژاد و
+خسته وکوفته اومدم خونه داداشم رو در پذ?را?? ?ادداشت گذاشته “?ه نوشته گذاشتم تو اتاقتبرو بردار”
رفتمتو اتاق د?دم نوشته “سرت ک?ه گذاشتم ?ادداشت اصل? پشت همون برگه ا?ه که رو در بود”
رفتم?ادداشت رو درو کندم پشتش نوشته “?ه ?ادداشت تو ?خچاله ز?ر ظرف م?وه ها”
منمحرصم گرفت بدون توجه به ?ادداشت ?ه ن?مرو درست کردم و خوردم …
بعد ناهار?ادداشت ز?ر ظرف م?وه رو خوندم د?دم نوشته
“ما رفت?مخونه خاله ام
اما مامان پيتزا که دوست داري درست کرده تو فره اما حالا اگه نيمرو خوردي پيتزا رو نخور بذا بيام با هم بخوريم - عشق بي ساحل
+چيزي در جيبش تكان خورد، گوشيهمراه را بيرون آورد و پيامك را
خواند :
Salam, khubi agha? shenidam karshenasi
arshadetam gerefti, tabrik migam va movafagh
bashi
...
گوشي را در جيب شلوارش گذاشت، آفتاب داشت غروب
ميكرد، از داخل ساكش كه روي پيادهرو كنار ديوار ولوبود،
دستهاي د? و? دي بيرون آورد و در ميان جمعيت فرياد زد :
ديويدي هزار... ديويدي هزار !!